لاجوردی



معلم انشای دوره راهنماییم حدودا 70 ساله ست. وقتی دلش تنگ میشه بهم زنگ میزنه و باهم گاهی ساعتها گپ میزنیم. گاهی پیش خودم فکر می کنم چرا با خودش نمیگه:  کوچیکتره همیشه باید زنگ بزنه؟ من معلمشم او شاگرده، پس او باید همیشه زنگ بزنه؟
نه خانم کاشانی از این محاسبات نداره! هروقت دلش برای هر کسی تنگ بشه بهش زنگ میزنه. برای همین هم هست که نزدیکترین و متفاوت ترین رفیقی که دارم.




همین لحظه همین لحظه ی شکستن فروریختن عیان شدن.

نگاه من به داستان ازدواج:زن قصه بیش از آنکه نقش همسر را داشته باشد نقش والد را ایفا می کند، در مواجه با فردی بخشی از هویت نادیده گرفته اش را به یاد می آورد و می خواهد نقش والد را ترک کند و همسر باشد. اما مرد داستان این وجه بالغانه را ندارد و می خواهد همچنان همسری حمایت گر و مادرانه داشته باشد. او متوجه خواست همسرش استقلال و علایقش نمی شود. همسرش او را سرزنش می کند، این روایت تازه برای مرد قابل درک نیست، او میان علاقه به زن و ناتوانیش در درک واقعیت، خشمگین می شود و به یکباره همه چیز فرو میریزد. کودک خشمگین وابسته خودش را نشان میدهد، کودکی که نمی تواند درک کند چرا به خودخواهی متهم میشود (چرا که می خواهد در چشم مادرش کامل باشد) و در عین حال نمی خواهد مادرش(همسرمادرگونه اش) ترکش کند.



آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب اینترنتی transfile موسسه سفير (تاليف و نگارش مقلات ISI) چای ودمنوش صادراتی ایران دانستنیهای فنی خودرو پخش داروهای گیاهی شرکتی آبگرم های ایران برکه sayeboon20 وبلاگ تخصصی فیلم و سریال